شیــدایی



 

 

همه مان بدونِ استثنا داریم پیر می شویم

و به سمتِ پایانِ خودمان می رویم .
حواسمان اما نیست ! دل می شکنیم ،

قضاوت می کنیم ، عذابِ جانِ هم می شویم

و خودمان و دیگران را برایِ بیهوده ترین مسایل و چیزها می رنجانیم
مایی که قرار نیست بمانیم ،
مایی که به جرمِ میوه ی ممنوعه ای که

نباید می خوردیم ، تبعیدمان کردند ،
از جایی که ندیده ایم ،
به جایی که نخواهیم ماند ،
و در زمانی که نمی دانیم !
کاش کمی بیشتر حواسمان به هم باشد
ما اینجا به غیر از خودمان ،
و خدایِ نادیده ی خودمان ؛
هیچکس را نداریم .

 

 

 


 

آدم به امید دست یافتن .

به ثروت.

عشق

 یا آزادی .

خود را خسته و فرسوده می‌کند .

و وقتی که آن را به دست آورد .

از داشتنش لذت نمی‌برد .

یا آن‌را تباه می‌کند. .

خوشبخت واقعی آن کسی‌است که .

بتواند به خود بگوید.

 من می‌خواهم راه بروم نه به مقصد برسم. .

و بدبخت کسی‌است که

خود را مقید می‌سازد و می‌گوید.

من می‌خواهم به مقصد برسم.” .

رسیدن مردن است!

 

 

 

نامه_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد

اوریانا_فالاچی

 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

خوشبختی از آن من میشود دکتر سید محمد جواد میرلوحی damapoyan وب سایت رسمی مهندس حمیدرضا رسول اف کارسازی ایران بنیاد کشه کارت اعتباری شرکت طراحی وب سایت آی‌تی نوین